قاب تخته شاسی شهید حاج قاسم سلیمانی
ابرمردان و کسانی که از اسطوره عبور کردند، مردانیاند که با زبان عادی نثر نمیتوان آنان را وصف کرد. در اینجاست که زبان متعالی شعر به میدان میآید. به نظر بنده برای توصیف شهید سلیمانی هیچ قالبی بهتر از شعر وجود ندارد.
وی با نقل یک خاطره صحبتهای خود را ادامه داد و گفت: به یاد دارم که سالها پیش و در کنگره «سلام سردار» که به پاس زحمات سردار سلیمانی برگزار میشد، غزلی را برای ایشان سروده بودم اما متأسفانه آن را گم کرده بودم و تا به امروز که آقای امیری اسفندقه آن را به من داد اصلا یادم نبود که چنین شعری داشتم. وقتی شعر را به من دادند بسیار تعجب کردم چرا که وزن این شعر دقیقاً وزن همان شعری است که بعد از شهادت سردار سرودم و در این جلسه میخواهم هر دو شعر را بخوانم.
شعر ابتدایی خود که پیش از شهادت تابلو حاج قاسم سروده بود را چنین خواند:
دریایی از غریبان، انبوهی از فراوان
مجذوب نام یک مرد، یک مرد، نه هزاران
ای مرد، ای سلحشور چشم بد از دلت دور
جانت همیشه سرسبز، سرسبز چون بهاران
حق است اعتبارت، ای اعتبار یاران
نستوه و پهلوانی، فرزند آسمانی
سردار عاشقانی، ای شور سربدارم…
وی سپس شعر دیگری را که پس از شهادت سردار سلیمانی سروده است، چنین خواند:
بر دوش صدهزاران، تشییع شد بهاران
تشییع شد بهاران بر دوش صدهزاران
ای مرد، ای جرات جوانمرد
باران شدی و رفتی تا قلب چشمهساران
از هر کرانه غم میجوشد اشک ماتم
چون سیل در خروشند، این خیل سوگواران
آتش گرفتی از عشق تا آفتاب رفتی
از آتش تو جا ماند اندوه داغداران…
غوغای رفتنت را از ابرها شنیدیم
دریا شدیم دریا باران شدیم باران
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.